محل تبلیغات شما

دوست داشتن آدم ها، به خاطر خودشان، تجربه ای ست، که آرامم می کند. احساس می کنم میان این همه تناقض، این یک جا، قلبم درست کار می کند. داشتم زیر بار بی تابی، دلتنگی، بیگانگی، به اندازه هایی از انزجار می رسیدم. دنبال بهانه می گشتم. دنبال دلیل. دنبال چیزهایی که این وسط، ارزش بودن را داشته باشد. از خودم باید می آمدم بیرون. در من هیچ وقت، دلیلی نبوده است برای زندگی. در من هیچ وقت، چیزی نبوده است، که آرامم کند. در من یک عمر، پیله بوده است، و تلاش های نامحسوس. در من مدت ها، سکوت بوده است، زیر پوششی از آرامش. در من، اوج و فرودهایی بوده است، که تن به تعادل داده اند، تا جایی که، تعادل، رنگ هیجان را، از زندگی، بگیرد. دنبال بهانه می گشتم. دنبال حس های خوب. یاد آدم هایی افتادم، که به بودن من، معنی می دهند. یاد آدم هایی که مرا، آورده اند به سطح. به جایی که اکسیژن هست، نور هست، آرامش هست. به جایی که خودشان نمی دانند، چقدر زندگی هست. دوست داشتن، از جنسی که من می شناسم، تنها چیزی ست، که رنگ می پاشد روی شبانه روز. آدم ها نمی دانند، تا کجا، می توانند مهم باشند، برای حتا نفس کشیدن هم. من، بخش هایی از وجودم را، مدیون ام. من، زیباترین، واقعی ترین، زنده ترین لحظه های زندگی ام را، به خاطر آدم هایی داشته ام، که نمی دانم در قبالش، برایشان، چه داشته ام. اگر ملاک خوشبختی آدم، خوب بودن کسانی باشد، که پا گذاشته اند توی خلوتش، من، به ساده ترین شکل ممکن، خوشبختی را، حس می کنم. حتا وقتی، زندگی دیگر، هیچ چیزی نداشته باشد، که برایم رو کند. من، می دانم که، زندگی اتفاق خاصی نخواهد بود، اگر آدم، حس هایی را، با تمام وجودش، درک نکند. و چه آرامش بخش است، دانستن این که، تا همینجا، که من ایستاده ام، تا ته دوست داشتن، رفته ام، و از آنجا هم، برنخواهم گشت. کاش، آنهایی که دلیل نوشتن این جمله هایند، خوب بدانند که، چقدر، خوبند. امشب، شب خیلی عجیبی ست. یکی از شب هایی، که احساس می کنم، ممکن است، هیچ چیز، هیچ وقت، آن چیزی نشود، که آرزویش را داشتم. آرزوهای من کوچک اند. و از دست هایم، سُر می خورند.

برای من نوشته ، برای اون نوشتم

گاهی غیرممکن هم غیرممکن است

دوست داشتن آدم ها

است، ,هایی ,من، ,آدم ,را، ,زندگی ,در من ,بوده است، ,هیچ وقت، ,آدم هایی ,دوست داشتن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها